سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پاتوق سرخ


لینک دوستان

یادداشتها و برداشتها
Manna
عاشق دلباخته
چه زود دیر میشه
عشق من هیچ وقت تنهام نزار
شمیم حیات
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
خورشید بی غروب

لوگوی دوستان






















تعداد بازدید

v امروز : 6 بازدید

v دیروز : 7 بازدید

v کل بازدیدها : 75191 بازدید

فهرست موضوعی یادداشت ها

توهین به مولانا[6] .

مطالب قبلی

مطالب خواندنی

آهنگ وبلاگ

87/7/15 :: 10:24 صبح

عجله که داشته باشی ترافیک سنگین شمال به جنوب خیابان ولیعصر می کشاندت به مرز جنون. می توانی از خودرو پیاده شوی، درب را محکم بکوبی و راه بیافتی در سرازیری خیابان. اما نه! چند نفس عمیق و تماشای رهگذران عاقلانه تر است. روبروی بازارچه که می رسم سه خانم جوان را می بینم با چند ساک خرید در انتظار تاکسی. ماشین گشت ارشاد نزدیک می شود. یکی شان می رود پشت آن دو نفر با عجله. درست مثل بازی قایم باشک! و خودرو سبز و سفید ون دور می شود ، بازی تمام می شود و خانم جوان می ایستد کنار دوستانش. در همین لحظه یک پژو 206 با دو سرنشین مرد جلوی پایشان متوقف می شود. شیشه سمت چپ راننده پایین می آید و سیگار نیم سوخته ای می افتد وسط خیابان. گفتگویی صورت می گیرد و خانم ها با عصبانیت و صورتی برافروخته در جهت مخالف خودرو حرکت می کنند. راننده دنده عقب می گیرد. باز هم دور می شوند و زن جوانی که دقایقی پیش به علت پوشیدن شال حریر و تونیک کوتاه قایم شده بود پشت دوستانش، با کف صندل جلو بازش می کوبد روی چراغهای پشت خودرو.
206 دور می شود با بوقی کشدار، می خندم. گلویم می سوزد از تلخی اش.
مسافربرها ظرفیت تکمیل و بدون وقفه می گذرند از مقابلشان، دو خودروی الگانس و سمند هم نیش ترمز می زنند و پس از مکثی به راهشان ادامه می دهند. مسیر باز می شود و از آنها دور می شوم اما خانم ها با من هستند هنوز ، حقیقت روحم را آزرده است و به دنبال مقصر می گردم.
ترافیک میدان روان است. یک ماشین گشت مثل روزهای گذشته نبش میدان منتظر ارشاد است. سه مامور کلاه کج را می بینم و دو خانم چادری که به نظاره عابران عجول ایستاده اند.
به راهم ادامه می دهم، نبش پارک سرکوچه فرهنگسرا، دخترک نوجوانی را می بینم بوم نقاشی بدست با صورتی رنگین تر از جعبه آبرنگهایش. بلندی بلوز ارغوانی اش حتی به جیب شلوار جین اش نمی رسد. او هم منتظر تاکسی است. انگار موقع خارج شدن از منزل یادش رفته که روپوش بپوشد. با اینکه هیچ خودرویی قصد ایجاد مزاحمت برای او را ندارد مدام لبه بلوزش را می کشد پایین. اما بلندتر نمی شود. شاید خیاط عَلم عَلم کرده است!
با شنیدن زنگ، گوشی تلفن همراهم را بر می دارم . دوستِ آن ور آبی ام بی مقدمه می پرسد: بگیر بگیره ؟ معنی سوالش را نمی فهمم و ادامه می دهد: شنیده ام طرح امنیت اجتماعی سفت و سخت در حال اجراست! دوستم خوشحال است که هنگام خارج شدن کسی سر راهش را نمی گیرد برای ارشاد، اما من هم هیچوقت نگرانی نداشته ام!
می گوید: بر خلاف شما این جا فکر و ذکر ما مد و دمده شدن نیست، هر کس هر طور که بخواهد می پوشد با اینکه هیچیک از دوستانم حجاب ندارند اما من روسری می پوشم و کسی هم خرده نمی گیرد.
در خنکای اولین روزهای ماه مهر خون دررگهایم منجمد شده است و سرم گیج می رود. منصرف می شوم از ادامه راه ، پس از پایان مکالمه باخارج از کشور، شماره می گیرم و عذر خواهی می کنم از مصاحبه شونده ام.
فهرستی از اسامی دوستان جامعه شناسم را پیش رویم می گذارم. گرچه هیچکدامشان نیستند آنجایی که باید باشند. ترانه محمدی کارشناس ارشد تلفن همراهش را بر می دارد ... می گوید:هر چند جوانان و نوجوانان بیشتر در معرض گرایش به مدگرایی قرار دارند اما مد گراها بر اساس معنای عمل و انگیزه شان از پیروی از مد هم به چند گروه تقسیم می شوند. عده ای دنبال رو مداند برای خودنمایی و جلب نظر جنس مخالف و گروه دیگر از خرده فرهنگ های گروههای مطرود و حاشیه ای کشورهای غربی تبعیت می کنند که این افراد در تعارض جدی با هنجارهای جامعه قرار دارند.
پیشنهاد ترانه برای حل معضل مدگرایی، توسعه امکانات تفریحی، علمی، آموزشی و پرهیز از تهاجم به هویت و شخصیت جوانان است و ادامه میدهد: تولید مدهای بومی همراه با سلیقه امروزی هم می تواند به ذائقه افراد خوش بیاید و راه نفوذ مدهای غربی در کشور را ببندد.
با اینکه نمی دانم سرچشمه سلیقه، ذائقه و مد زنان جامعه ام را در کجا جستجو کنم، می دانم سلیقه، ذوق و مد اجتماعی کنونی کمتر از روی عقیده است. عقیده ای که ریشه در اعتقاداتمان دارد و می دانم همان دخترک رنگارنگی که برای قرار گرفتن درمرکز توجه دیگران ساعتها پای آیینه می نشیند، رنج می برد از اینکه تهی است از اندیشه های ناب. رنج می برد از اینکه برای تسخیر روح دیگران مجبور است از زیبایی و جوانی اش مدد بگیرد.
می دانم که حیاء درذات من است. جزیی از ذات من بلکه تمامی زنان در طول تاریخ است.می دانم برخلاف نظر عده ای تیپ فکری گروهی از زنان کشورم که شده اند مخل امنیت اجتماعی، کوچکترین قرابتی با آنچه می پوشند ندارد. براستی اگر همان خانمی که پس از قایم باشک در حفظ حرمتش و دفاع از شخصیتش چراغهای خودرو مزاحم را خرد کرد یاد بگیرد که برای ابراز وجود و مرکز توجه قرار گرفتن نیازی به ابراز جسمش نیست آیا همین امروز مد غربی را رها نخواهد کرد؟ 

                                                                                                                                    نوشه:عاطفه تلفانی


نوشته های دیگران ()

لیست کل یادداشت های این وبلاگ


منوى اصلى

خانه v
شناسنامه v
پارسی بلاگv
پست الکترونیک v
 RSS  v

درباره خودم

پاتوق سرخ
مدیر وبلاگ : ؟؟؟؟؟؟‏‏ ؟؟؟؟؟؟[19]
نویسندگان وبلاگ :
asal (@)[0]


تنها دلنوشته هایی برای دل

لوگوى وبلاگ

پاتوق سرخ

پیوندهای روزانه

template designed by Rofouzeh